خبرهایی از این روزها
خوب از خبرهای این روزها اینکه من اولین سرما خوردگی سال تحصیلی رو تجربه کردم. دقیقا از پنجشنبه با حالت تهوع شروع شد و پس لرزه هاش تا الان ادامه اداره. محمد پارسا رو هم مریض کردم و اونم دومین تجربه سرماخوردگی خودش رو داره تحمل میکنه. مخصوصا اینکه نفسش گرفته و خوب نمیتونه شیر بخوره.
اما بازهم از مشکلات این روزها سازگار شدن ساعت زندگی من با مدرسه هست همچنان دلم میخواد شبا برم بیرون با خوابیدن ساعت 10 شب هم میگم ولی تا بخوابم 10 و نیم و یه رب به یازده میشه. صبح هم با کلی دردسر بیدار میشم و وقتی هم بیدار شدم به صورت اسلوموشن اماده میشم که دیگه امروز مامان رو واقعا عصبانی کرد طوری که گفت دیگه با من کاری نداره و هرطور دلم میخواد اماده بشم. مشق نوشتنم هم که ماجرا داره با این حال ریاضی رو خیلی دوست دارم و ترجیح میدم مشقای ریاضی رو بنویسم تا نگارش.
تو اون هفته یکشنبه هم اولین جلسه اولیا مربیان بود و خانم معلم به مامان گفت که من خیلی زود خسته میشم و معمولا به نگارش دقت نمییکنم البته مامان میدونه که این سیستم منه و اگرچه بنظر میرسه دقت نمیکنم اما یاد میگیرم و همه چی اکی هست. یه دوست جدید هم پیدا کردم به اسم اسرا امانی
از تغییرات دیگه اینکه به کار خونه علاقه پیدا کردم مخصوصا دیروز که به میل خودم ظزفا رو شستم البته بابا زیاد غرغر کرد اما مامان استقبال کرد بعد هم اسباب بازی هام رو جمع کردم و اتاق و هال رو مرتب کردم که این خودش نقطه امیدی هست.