کالسکه سواری
دو سه روزی هست که پارسا کالسکه یا به قول خودش کالیسه سواری می کنه اولین بار یه کوچولو برای سوار شدن مقاومت کرد اما بعدش دید که نه خیلی هم خوبه شب اول با هم بودیم و فرداش با مامان تنهایی رفتن که اولش سراغ من و بابا هم گرفته بود اما بعدش دیگه چیزی نگفته بود و توی مسیر تا مامان جایی وایمستاد پاهاش رو به نشونه اعتراض از وایسادن تکون میداد و میگفت بییم بییم یعنی بریم.
حالا انشالله هوا که بهتر بشه مامان تصمیم گرفته که پیاده روی رو شروع کنه. دیشب هم رفتیم یه پارک محلی و من تو سرسره تونلی پارسا رو روی پاهام نشوندم و سر خوردیم اونم خیلی خوشش اومده بود.
لباس فرمم رو دیروز رفتم گرفتم کتابام رو هم جلد کردیم و حالا فقط مونده فنری کردن کتابای نگارش و ریاضی
یک کلمه بامزه ای که پارسا بکار می بره دانکش هست مداد دست میگیره موقع نوشتن میگه دانکش اوتاده یعنی " نوکش افتاده"
زنجیرش رو میگیره دستش میگه " سنگینه" آخه اولین بار که تو دسته رفته زنجیر برداره بابا بهش گفته این برات سنگینه حالا هرچی میگیم این زنجیره لج میکنه میگه سنگینه