جشن روز جهانی کودک و جشن قران

امسال به مناسبت روز جهانی کودک جشنی تو خانه بازی وروجک برگزار شد و منم روز شنبه 14 مهر رفتم مراسم عروسک بازی بود و بعد بادکنک بتزی موقع برگشت هم به هممون یه عروسک مخصوص سر مداد بهمون دادن بستنی و بادکنک. محمدپارسا که خیلی ذوق داشت بادکنک بازی کنه اما من بهش ندادم و گفتم میترکوندش. مامان هم دعوام کرد منم گریه که من این بادکنک رو میخوام وقتی پارسا بزرگ شد بهش بدم حالا ازون شب تا حالا تو کمد دیواری قایمش کرم که بمونه.

روز دوشنبه هم تو پارک نخل مراسم بود اما ازون جایی که بنده مشق نوشتنم با سرعت مورچه هست که ساعت 6 مشقام تموم شد و تا رفتم پارک دیگه مراسم تموم شده بود.

اما یه جشن دیگه هم داشتیم و اون جشن قران بود تو مدرسه به مناسبت اینکه کتاب قران رو خواستیم شروع کنیم کتابامون رو تزیین کردن و تو سالن سفره پهن کردن هر کدوم از مامانا هم خوردنی یا هدیه برای همه بچه ها خریده بودن و بهمون کادو دادن. مامان برامون مداد تراش با طرح ساعت خرید مامان اسرا هم کتاب با مداد گرفته بود و مامان راحیل برامون تاج درست کرده بود. خیلی هم خوش گذشت.

اما از تغییرات جدید اینکه سرعت و دقت بنده در مشق نوشتن افزایش پیدا کرده با این حال ریاضی رو به نگارش ترجیح میدم. بالاخره بهمون برنامه کلاسی دادن. امروز هم تو مدرسه برنامه فلوراید تراپی داریم. عصر هم اولین جلهس آموزش والدین هست. حالا مامان مونده که من کلاس اولم یا اون.

اما محمدپارسا در تلاش برای دندون در آوردنه و خیلی هم اذیت میشه روز یکشنبه اینقدر درد داشت که تو خواب جیغ میزد و مامانم مجبور شد بغلش کنه تا اون بخوابه. اشتهاش هم کم شده. البته جدیدا چون من بستنی میخورم مامان جون به اون هم مجبور میشه بستنی بده چون اون میبینه و دیگه نمیشه کنترلش کرد. دیگه اینکه تو این هفته دوبار از روروکش افتاده ویکبار تو آشپزخونه که با چونه افتاد و کبود شد. دیگه روروک خونه مامان جون تا اطلاع ثانوی تعطیل شد. دیگه اینکه کلی ذوق چراغ رنگی های تو اشپزخونه رو داره و از سر و کول مامان میره بالا تا دستاش رو بهشون برسونه.