مهرسامهرسا، تا این لحظه: 12 سال و 2 روز سن داره
محمدپارسامحمدپارسا، تا این لحظه: 6 سال و 3 ماه و 26 روز سن داره

مهرساگلی

افتادن اولین دندان محمدپارسا و تولد 12 سالگی مهرسایی

وای چه جالب امروز تولدمه تولد تولد تولدم مبارک👌 روز یکشنبه 2 اردیبهشت 1403 اولین دندون محمدپارسا در پیش دبستانی افتادو کلی ذوق کرد. یکی دیگه از دندوناش هم حسابی شل شده اما اجازه نمیده که مامان بکنه میگه سیب گاز بزنم تا بیفته. پارسا هم دیگه پیشش تقریبا تمومه و نسبت به بقیه بچه ها جلوتر هست و میتونه تقریبا بخونه از روی کتابها و بخاط اون خیلی به خودش افتخار میکنه. فردا هم قراره بره عکس فارغ التحصیلی بگیره و هفته آینده جشن نهایی و به سلامتی پایان سال تحصیلی. البته بنظرم کمی براش سخت باشه چون از دوست صمیمیش سبحان دور میشه. امسال یه دوستی خیلی قشنگ بین اون دو تا جور شده که انشاالله تداوم پیدا کنه البته باید ببینیم هر دو سال آینده کدوم مدرسه ...
5 ارديبهشت 1403

تقدیر قرانی

امسال در مسابقات قرآن احکام در مدرسه اول شدم . قرار شد مراسم تقدیر از بچه ها در نماز جمعه دیروز مورخ 18/12/1402 انجام بشه و من برای اولین بار به نماز جمعه رفتم و اولین تجربه رو داشتم. از حال و هوای محمدپارسا هم خواسته باشین مشغول هست به پیش دبستانی و یک دوست صمیمی داره به اسم سبحان. کلاس قرانش هم همچنان میره و شاگرد اول کلاسه. الان رسیدن به سوره طارق و کلاساشون فعلا تا بعد ماه رمضون تعطیله
19 اسفند 1402

سال تحصیلی 1403-1402

سلام سال تحصیلی جدید شروع شد. امسال سال مهمی برای منه چون دوره ابتدایی تموم میشه و وارد دوره جدیدی میشم. معلم امسالمون خانم خوش لقاست که معلم خوب و خوش سابقه ای برای کلاس ششم هست. کلاس گاج هم ثبت نام کردم اما خیلی مشتاق نیستم بیشتر بخاطر اینکه دوستام اکثرا میخوان برن مدرسه شاهد و از اینکه من بخوام ازشون جدا بشم و برم تیزهوشان راضی نیستم. محمدپارسا هم رفته پیش دبستانی . خیلی خوب رفت و اصلا اذیت نکرد. دوستای خوبی هم پیدا کرده اما از همون هفته اول سرما خورد و الان درگیره واسه همین امروز هم نرفته. اسم معلمشون خانم شرف دینی هست . مایا هم همونجا میره اما کلاس دخترا جداست. کلی هم کادو گرفته از فامیل عکسهایی که برای عید گرفتیم هنوز آماد...
12 مهر 1402

اولین کتاب نوشتن پارسا

دیشب 25/4/1402 محمدپارسا اولین کتابش رو نوشت. چند روزی بود که به مامان می گفت برام دفتر بیار تا کتابم رو بنویسم. دیشب بالاخره نوشتن رو شروع کرد و اولین داستان رو نوشت. اول صفحات رو نقاشی کرد بعد داستان رو به مامان گفت و مامان براش نوشت. در مورد پسری که آرزو داشت بره دریا و یک ستاره دریایی رو از نزدیک ببینه و بعد ماجراهایی در مورد اینکه ستاره دریایی بهش قدرت جادویی میده تا با خرابکارا بجنگه
26 تير 1402

سفر قشم

از اولین تجربه های پارسایی رفتن به قشم و لمس دریا بود. (12 تا 14 خرداد 1402) اگرچه چندبار بندر عباس رفته بودیم اما فرصت اینکه بریم تو دریا  و چند ساعتی کنار دریا باشیم رو این دفعه داشتیم ازهمه بیشتر پارسا خوشحال شد هم از لمس نزدیک دریا و جمع کردن صدف و هم دیدن ماشین های لوکس خارجی . اینقدر ذوق زده میشد با دیدن ماشین فورد، شورولت و بنز و بی ام و . از شانسش همه چی هم براش جور میشد تا رفتیم تو خونه ای که کرایه کرده بودیم که پژوی مدل لموزین دیدیم 😆  این هفته من هم کارنامم رو گرفتم همه نمرات خیلی خوب بود.👌
20 خرداد 1402

اولین ها

سلام از جمله اولین های من شرکت در مراسم شب های احیاء بود . امسال از ذوق اینکه دوستام هم هستن رفتم مراسم شب قدر دو شب اول که پارسا مریض بود با بابا رفتم و فقط با دوستم بازی کردم و زودم برگشتیم اما شب سوم مامان اومد و منو دیگه تا اخر مراسم نگه داشتم تا اولین تجربم رو از مراسم قرآن بر سر گرفتن داشته باشم. دومین تجربه اولیم هم مربوط شرکت در نماز عید فطر بود و باز هم چون پارسا مریض بود من با مامان رفتیم مسجد محل و اولین تجربه نماز عید رو هم داشتم.
6 ارديبهشت 1402
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مهرساگلی می باشد