مهرسامهرسا، تا این لحظه: 12 سال و 9 روز سن داره
محمدپارسامحمدپارسا، تا این لحظه: 6 سال و 4 ماه و 2 روز سن داره

مهرساگلی

تولدانه

1398/10/14 12:16
نویسنده : مهرسا
119 بازدید
اشتراک گذاری

روز 5 شنبه ارمغان صبح اومد خونه و با اون خونه تنها موندم تا مامان و بابا پارسا رو ببرن چکاب سالانه، یه کوچولو قد و وزنش ازون چیزی که باید بیشتر میشد کمتر بود. 

بعدش مامان یه عالمه شکلات و دراژه و خورده ریز خریده بود که با هم کیک درست کنیم و تزئینش کنیم. عصر هم کیک درست کردیم و لینبار مامان ته قالب رو به سفارش دوستش کره مالی کرده بود این شد که کیک درست از قالب در نیومد و از وسط نصف شد واسه همین مجبور شدیم که کیک بخریم یه کیک کوچولو با طرح بابا اسفنجی. برای شام هم مامان آش دوغ درست کرد حدود ساعت 7 رفتیم خونه مامان جون کادو هم براش ماشین آتشنشانی گرفته بودیم تا دایی اینا اومدن دیدیم ای داد و بیداد که دایی اینا هم کادو ماشین آتشنشانی گرفتن 

اول شام خوردیم و چون دایی و زن دایی میخواستن جایی برن سریع مراسم رو شروع کردیم. محمدپارسا از ذوقش میگفت " تربدد تربدد ، تربددش مرادک" کیک رو که دید خوشحال شد و ازون بیشتر تا کادوهاش رو دید و اونم دو تا ماشین نمیدونست چیکار کنه و دیگه رو ول کرد رفت دنبال ماشین.

اما قسمت خوب ماجرا سورپرایز بابا برای من بود که حتی مامان هم خبر نداشت و اون روبالشی با طرح فروزن بود من اینقدر خوشحال شدم که پریدم تو بغل بابا و بوسش کردم.

بعد هم که دایی اینا رفتن ولی ارمغان موند و ما هم تا ساعت 11 باهم بازی کردیم.

اما نکته این دوران از شیر گرفتن محمدپارساست که کلا خیال نداره ازش جدا بشه دیشب داشت به مامان میگفت بریم اتاق بریم زشته بخوریم. حالا فعلا مامان تصمیم گرفته به صورت تدریجی ازش بگیره تا تعطیلات عید که دیگه منم تعطیل باشم و همه هم دور و برش باشن تا دیگه کامل ازش بگیره.

پسندها (1)

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مهرساگلی می باشد