مهرسامهرسا، تا این لحظه: 12 سال و 12 روز سن داره
محمدپارسامحمدپارسا، تا این لحظه: 6 سال و 4 ماه و 5 روز سن داره

مهرساگلی

شب یلدای 99 ، تولد پارسایی و جشن تکلیف

1399/9/30 12:47
نویسنده : مهرسا
193 بازدید
اشتراک گذاری

تو این اوضاع و احوال کرونایی همه چی و همه مراسمات بهم ریخته. راستش مامان میخواست امسال تولد پارسا رو با جشن تکلیف من باهم بگیره آخه تاریخی که من به سن تکلیف میرسیدم هم 18 دی بود اما کلا چون من عجله دارم تو هرکاری. از مامان خواستم که با شب یلدا برامون بگیره دیگه ناچارا مامان راضی شد . اما اوضاع کرونا و این قرنطینه کردنا طوری شد که حتی همون شب یلدا رو هم یک شب زودتر بگیریم. اونم دو ساعته اونم 6 تا 8😅 آخه منع عبور و مرور از 8 شب بود

البته مراسم آنچنانی نبود ما بودیم خانواده مامان جون و خانواده دایی سعید اینا. کیک هم بنده سفارش دادم که کاپ کیک باشه. دیگه مامان در سه رنگ سبز قرمز و کاکائویی درست کرد با ژله دو رنگ و هندوانه و انار 

سریع تا رفتیم خونه مامان جون سفره رو پهن کردیم و همه چی رو چیدیم تا دایی اینا اومدن هم مراسم رو شروع کردیم mp3 بود بعدش هم بازی که بیشتر برای ما بچه ها اهمیت داره. حالا کادوهامون

اول من 

مامان جون و بابا جون کفش، چادر نماز و سجاده

دایی سعید ساعت دیواری کیتی

زن دایی سمیه یک بسته آب میوه و یک جعبه شیرینی

مامان و بابا موبایل برای کلاسام، و کتاب که برام سفارش داده بود مامان اما نرسیده هنوز و یک جلد قرآن سبز رنگ که قبلا مامان بهم داده بود.

برای پارسا

مامان جون و بابا جون یه موتور سه چرخه که کلی ذوقش کرد

دایی سعید ژل اسلایم

مامان و بابا هم که هر روز دارن براش ماشین میخرن ، یک ست بلوز و شلوار سبز هم ویژه یلدا، کتابم که این سری براش سفارش دادیم

اینقدر همه چی سریع بود که حتی عکس هم نگرفتیم

اما از اوضاع این روزا اینکه از آبان شروع کردم به خوندن نماز حتی صبح ها هم پامیشم و میخونم ساعت کلاسمون هم از اول اذر اومده ساعت 12 حالا یان چند وقته که دور کاری بود مامان یا بابا پیشم بودن اما از دی ماه دیگه ببینیم چطور میشه. این هفته هم دوتا امتحان ریاضی و نگارش دادیم که همشون رو کامل جوب دادم. امشب هم قراره جشن یلدا بصورت مجازی از شاد داشته باشیم.

اما از پارسایی اینکه این روزها مشغوله به ماشین بازی و هر روز درخواست یه مدل ماشین داره. دیگه اینکه یه اسپری آب که ماله شیشه پاک کن هست دست گرفته و همه رو آب میده

دیشب هم رفته بود پیش ارس بهش میگفت بیا بریم بازی کنیم بعد هم رفت که سانتاپ برداشت داد بهش که بخوره دیگه دارن کم کم باهم دوست میشن

پسندها (1)

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مهرساگلی می باشد