اخرین جلسه کلاس نقاشی
هفته پیش اخرین جلسه کلاس نقاسی بود تو این جلسه من شعر زنبور رو خیلی خوب خوندم و حتی بچه های دیگه که نمی خوندن من می خوندم خیلی هم واضح و بدون من من کردن خانم مربی هم کلی ذوق کرده بود که مهرسا امروز با من همکاری میکنه وقت بازی هم جعبه های مخصوص نشستن رو برگردوندم شبیه جعبه میوه بعد به صف کردم و هرکدوم از بچه ها رفتن تو یکیش و گفتم قطار درست کردم مامانا هم کلی قربون صدقه مون رفتن و هی ازمون عکس گرفتن.
ملافه خونه باباجون رو مثل گهواره میکنم بعد یرم میخوابم توش و باید منو تاب بن یا یکشنم رو زمین.جدیدا هم به تلفن علاقه پیدا کردم و میگم برم زنگ بزنم به سجاد یا مامان جون باباجون و عمه فاطمه کلی هم کلمات قلمبه سلمبه بکار میبرم که معلوم نیست از کجا یاد گرفتمووقتی مامان داره با گوشیش کار میکنه اروم میرم کنارش بعد یه دفعه ای گوشی رو ازش میگیرم و با ناز میگم یهدقه مهرسا باهاش کار بکنه