مهرسامهرسا، تا این لحظه: 12 سال و 15 روز سن داره
محمدپارسامحمدپارسا، تا این لحظه: 6 سال و 4 ماه و 8 روز سن داره

مهرساگلی

تولد ارمغان

1395/9/17 10:40
نویسنده : مهرسا
179 بازدید
اشتراک گذاری
یکشنبه شب که فرداش تعطیل بود قرار داشتیم بریم خونه عموحسن. منم عصر خوابیدم تا شب سرحال باشم . بعدازظهر اول رفتیم تا برای ارمغان کادو تولد بخریم. ازون اسباب بازی های شهرسازی مثل ما خودم براش خریدیم که دوست داشت. خودم هم یه پازل آهنربایی خانه آرایی گرفتم. دیگه برای کیمیا هم که رفته بود کلاس اول و چیزی بهش نداده بودیم یه کادو گرفتیم. کادو ارمغان و کیمیا با کادوی پرنسسی ولی برای خودم کادوش باب اسفنجی بود. خونه عموحسن خوب بود اونم ذوق بلدرچیناشو داشت و تا رسیدیم رفتیم سراغ اونا و بعد هم کارتن شقاقل نگاه کردیم و دیگه رفتیم تو اتاقش و انوم برام از کتاباش قصه خوند . از کادوشم خیلی خوشش اومد. دیگه اینقدر بهم خوش گذشته بود که از فرداش عمش میگفتم بریم مهمونی خونه عموحسن. هفته پیش که بیشترش تعطیلی بود و من سه شنبه هم تعطیل کردم . یه ژتون پذیرایی هم از خونه دوس و همکلاسی مهدم بهم داده بودن که روز 28 صفر با باباجون رفتیم گرفتیم و بیشترش هم خودم خوردم البته تو چند روز. بالاخره تولد ارمغان که این همه منتظرش بودم رسید. 5شنبه شب برای شام رفتیم البته چون دایی خونه مامان جون شام رو آماده میکرد من همونجا خوردم که دیگه خونه دایی فقط بازی کنم. تم تولد فروزن بود و به همه بچه ها یه تاج دادن و کلا خیلی خوش گذشت کلی رقص و شادی و عکس. مخصوصا پفک که تا آوردن من بیشتر ذوق اونو میکردم تا کیک و چیزای دیگه. منم که تقریبا سرما خورده بودم با خوردن پفک بدتر شد و دیگه شب با کلی سرفه خوبم برد. فرداش هم که مامان ارمغان رفت شیراز ما ناهار رو آماده کردیم و با مامان جون و دایی اینا رفتیم صحرا و انوجا کلی آتیش بازی کردیم و رو زمین نقاشی کشیدیم و خاک بازی کردیم. این روزا که مامان ارمغان نیست برای اینکه ارمغان بهونه مامانش رو نگیری شب یا خونه دایی بودم یا خونه مامان جون بعدش هم که میام خونه از تبلت میخوام شقاقل ببینم و دیگه تا بیفتم رو فاز خواب دیر میشه این چند شب دیر خوابیدم واسه همین عصر اینقدر خستم که خوابم میبره امیدوارم دوباره ساعت خوابم درست بشه سری قبل هم که اینجوری شد یه مدت از مهد زده شدم . این روزا خیلی وابسته به تلویزیون شده بودم صبح ها کارتن قلقلی ها و عصر شقاقل واسه همین همیشه شبکه پویا روشن بود حالا که هردو تاش باهم تموم شده دیگه تی وی خیلی نگاه نمیکنم ولی افتادم باز رو دور تبلت که باز از ارشیوش نگاه کنم امیدوارم اینم بخیر بگذره.
پسندها (1)

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مهرساگلی می باشد