دندان شیری
حدودا دو هفته ای میشه که به خاطر خشکی لبام مرتب داشتم با لبم ور میرفتم روز جمعه داشتم تبلت نگاه میکردم که یهو با گریه و جیغ اومدم طرف مامان و دندون جلوم رو گذاشتم تو دستاش. دیگه کلا ماجرایی بود و من حسابی ترسیده بودم هم از خونریزی جای دندون و هم از اینکه دیگه دندون ندارم و به مامان میگفتم دیگه من نمیتونم غذا بخورم . و می خواستم همون موقع حتما مسواک بزنم و هرچی مامان میگفت الان نزن داره جاش خون میاد من قبول نمیکردم دیگه بساطمون اونروز گریه بود تا ظهر که با مامان جون اینا و دایی رفتیم صحرا و یه ورده از سرم افتاد این جریان. دیروز هم رفتیم دندان پزشک که گفت دندونا مشکلی نداره ولی بهتره یه عکس هم بگیرم ببینم عفونت نداشته باشه. مامان هم از بس ترسیده که نکنه بدنم کمبود کلسیم داشته باشه از دیروز استئوکر بهم میده.
تازگی ها نوشتن با کلیدهای گوشی مامان رو یاد گرفتم و میتونم مهرسا مامان بابا ارمغان مامان جون و باباجون رو تایپ کنم.
از نیمه دی هم مامان رفته و تو دانشگاه مشغول بکار شده دیگه صبحا مامان جون میاد پیشم و بعد باهاشون میرم خونشون تا ظهر که بابا میاد دنبالم و باهم میریم خرید و یک ربع به سخ هم میریم دنبال مامان. از مهد هم فعلا خبری نیست.