تولد 6سالگی مهرسا
امسال برای تولدم خیلی برنامه خاصی نداشتیم مامان هم با مربیم هماهنگ کرد و روز 4شنبه یک کیک خرید و با کلاه و شمع و بوشار برای بچه ها اومد کلاس و یک تولد کوچیک تو مهد گرفتم. خانوم مربی بهم یه دفتر یادداشت و یک گل سر داد. شب هم یه تولد خونه مامان جون با کیک باب اسفنجی مامان پز بود که دایی اینا و ارمغان اومد مامان جون 100 تومن و دایی یک بازی دو چشمی بهم کادو دادن. اون روز البته عمه فاطمه فارغ شد و یک دخترعمه دیگه به اسم مایا به جمعون اضافه شد که تاریخ تولدش با من یکی شد.
روز شنبه هم به دیدن دختر عمه جدید رفتیم و کلی با مهلا و دلارام بازی کردم. و امسال هم مثل هرسال حول و حوش تولد باز مریض شدم و امروز رو تعطیل کردم. فردا هم روز معلمه و مامان با بقیه مامانا برای مربی و پرستار و خانم تیچر کارت هدیه خریدن. اگه تا فردا خوب شدم قراره کیک درست کنیم و فردا با مامان ببرم برای روز معلم.
دیگه اینکه مامان جون اینا امروز رفتن شیراز و ما تنها هستیم.
محمدپارسا هم این روزا که مامان برگشته سر کار پیش مامان جون میمونه و یک وعده شیرخشک میخوره و کلی هم بیتاب میشه دیشب خونه مامان جون که من بیحال افتاده بودم مامانم داشت به محمدپارسا شیر میدا یهو یه موش کنار پاش اومده و اونم جیغ زد بیچاره محمدپارسا خیلی ترسید و حسابی گریه کرد.