مهرسامهرسا، تا این لحظه: 12 سال و 15 روز سن داره
محمدپارسامحمدپارسا، تا این لحظه: 6 سال و 4 ماه و 8 روز سن داره

مهرساگلی

مهرسای السایی

1397/3/5 12:13
نویسنده : مهرسا
251 بازدید
اشتراک گذاری

این روزا کلا رفتم تو فاز السا حالا جالبه که من این کارتن رو تا حالا ندیدم فقط کتابش رو دیدم و از تعریفایی که ارمغان برام میکنه باهاش آشنا شدم با این حال کل روز دارم میگردم و السا السا میکنم. پتوی محمدپارسا رو که آبیه به خودم میبندم و میگم این دامنشه و حتما هم باید دنبالش رو زمین بکشه یا دیروز لباس عقد مامان رو پوشیده بودم و کلی باهاش قر میدادم. کلا من السا هستم مامان آنا محمدپارسا آدم برفیه و بابا مرد بده راضی بیچاره بابائی . دیشب خونه مامان جون هر دو شخصیت شقاقل و السا رو باهام قاطی کرده بودم میگفتم من شقاقلی هستم که از بالاش برف میریزه.

ماشین جدیدمون رو بهمون دادن اما من همچنان عاشق پراید خودمون هستم وقتی مامان بابا با ماشین جدید اومدن دنبالمون من اشک تو چشام حلقه زده بود و گریه میکردم که من دلم برای پراید تنگ میشه بابا که ماشین رو گذاشت رفت پراید رو بیاره من مرتب از مامان میپرسیدم چرا بابا نمیاد چرا بابا نمیاد و بیشتر میخواستم مطمئن شم که پرایده سرجاش هست بعد هم گفتم این ماشین رو بدین بابا جون پرایده برا خودمون باشه تازه میگفتم من خودم ماشین رو تمیز میکنم تضمینی و اون ماشین رو بدین باباجون.

دیشب رفتیم یه خونه دیدیم ارمغان هم بردیم اون وسط ارمغان اتاق منم انتخاب کرد اما من با وجودی که اونجا شاد بودم و حتی تو حیاطش بازی کردم اما اومدم خونه گفتم نه خونش سوسک داشت تازه خونش بزرگ نبود یه خونه بخریم اندازه ماشین باشه . مامان گفت ما دیگه بیشتر پول نداریم که خونه بزرگتر بخریم اما من گفتم من تو قلطکم یه عالمه پول دارم اونو میشکنیم باهاش یه خونه بزرگتر میخریم.

راستی برای مدرسه فعلا تو سامانه سجا برای فرهنگیان ثبت نام کردم و امروز 5/3/97 مامان بابا برام مدرسه سما همون مدرسه قبلی ثبت نام کردم اما یه مشکل وجود داره و اون واکسن هست که تا اسمش میاد من گریه زاری میکنم که من مدرسه نمیرم تازه دیروز میگفتم من تغذیه سالم میخورم تا مریض نشم دیگه واکسن هم نمیزنم.

اما از ماه رمضون امسال که من دیگه بیشتر از رمضان و روزه گرفتن میدونم به بابا میگم منو برای سحر بیدار کن تا روزه کله گنجشکی بگیرم مامان که امسال چون شیر میده روزه نمیگیره فقط باباست اونم دیگه آخر شب میخوره یه چیزی و سحر بیدار نمیشه منم هر وقت صبحونه خوردم میگم این سحریه و دیگه از اون ساعت تا اذان ظهر نمیخورم. اینم شده روزه کله خروسی......

 

اما محمدپارسا این روزا درگیره و کلا دستاش تو دهنشه همه میگن داره دندون در میاره خیلی هم بد شیر میخوره مامان میترسه چون روزا شیشه شیر میخوره دیگه شیر مادر نخوره.

پسندها (5)

نظرات (1)

مامانیمامانی
13 خرداد 97 14:49
تعریف کردنتون خیلی جالبهآرام
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مهرساگلی می باشد