تولدت مبارک داداشی
توی هفته ای که گذشت یه اتفاق خاص داشتیم و اون اولین تود داداشی بود البته مراسم خاصی نداشتیم چون بنده سرما خورده بودم و از طرفی محمدپارسا هم واکسن زده بود و ننه جون اینا هم تازه از مشهد برگشته بودن ودرگیر بودن
روز 3 شنبه مامان مرخصی گرفت و محمدپارسا را برد واکسن زد. از لحاظ چکاب رشدی هم خوب بود.
روز 4 شنبه بنده بشدت سرما خوردم و مدرسه نرفتم و بیحال بودم دیگه مامان شب کیک درست کرد که بریم خونه ننه و اون شب اونجا جشن بگیریم که بابا گفت ننه اینا خونه نیستن دیگه کیک رو بردیم خونه مامان جون اما اونجا هم ارمغان نبود منم با بابایی رفتم خونه پدرخانم عمو اسحاق مثلا مجلس ختم پدر پدر خانم عمو بود اما خیلی خوش گذشت و من یه دوست به اسم هستی پیدا کردم
5 شنبه دیگه یهویی رفتیم آتلیه با داداشی عکس تولد گرفتیم بعد هم رفتیم خونه ننه و بعد هم عروسی کلا روز درگیری بود
آخر این هفته مامان بابا خیلی درگیر طرح جابربن حیان من بودن یه مدل بابا ساخت من هم با مامان عکس غذاهارو سرچ کردیم و تو مقوا چسبوندیم دیگه دیروز تازه نحویل دادیم منتها هنوز یه ایراد کوچولو داره که باید امروز برطرف بشه و دوبار تحویل مدرسه بدیم. حالا عکس طرح جابر و عکس آتلیه رو مامانی بعدا میزاره راستی تو هفته پیش بابا با چند تا از اولیا اومدن مدرسه تا در مراسم تقدیر از مشاغل توسط بچه ها شرکت کنن منم بهش گل دادم.
دیگه اینکه داداشی اولین تجربه سرماخوردگی سختش رو با تب و اسهال پشت سر گذاشت ایشالله دیگه تکرار نشه
حالا چند تا عکس: