روزهای کرونایی
این روزها همه با استرس کرونا زندگی می کنیم . مدرسه ها که تعطیله . متاسفانه مامان هم دیگه مرخصی نداره که پیشمون بمونه و ما میریم خونه مامان جون. تو این روزها کارمون شده شستن دست و من که خیلی خوب دستامون رو میشورم اما نگرانی مامان بیشتر برای پارسا هست که همش دستش تو دهنشه. خدا به همه رحم کنه مخصوصا این هفته که گفتن ممکنه پیک بیماری باشه.
تا هفته پیش که درس و مدرسه تعطیل بود اما حالا که به نظر میرسه که تا بعد تعطیلات از مدرسه خبری نباشه مامان بعد از ظهرها باهام درس رو کار میکنه. معلممون هم دیشب برامون وویس فرستاد از درس قرآن و یک سری تکلیف بهمون داد. درس فارسی هم گفت خودتون بخونید و از روش بنویسید. نمیدونید از شنیدن صدای خانم معلممون چقدر خوشحال شدم.
اما بحث شب ها همچنان ادامه داره و با موندن تو خونه مشکل دارم حالا یه حدود بهتر شده و کنار اومدن با اینکه ارمغان رو یه مدت نمیتونم ببینم و امکان داره شب ها تو خونه بمونیم مامان هم سعی میکنه سرمون رو یه جوری گرم کنه. با من با شطرنج و بازی های دیگه. مخصوصا که این مدت شطرنجم هم خیلی پیشرفت کرده .
محمدپارسا هم که مدتیه عاشق مسواک زدن شده و به بهونه مسواک میره دستشویی. گاها کارایی هم میکنه و بعدش هم آب بازی میکنه اینکه عاشق دستشویی شده.