قرنطینه کرونایی
سلام
این مطلب رو از قرنطینه خانگی مامان داره مینویسه.
با این همه مراقبت ماهم بالاخره کرونایی شدیم. بابا اولین نفر بود و علایم بیماری رو اوایل تیرماه نشون داد. اما دکتر تشخیص نداد و گفت یک گلودرد ساده است. اما مامان گفت این علایم کروناست و دیگه ما خودمون رو از همون اوایل تیر قرنطینه کردیم و خونه مامان بزرگا نرفتیم. مامان برای اینکه خیالش راحت بشه رفت و تست داد و ناباورانه تستش مثبت شد. از اون تاریخ الان ده روز میگذره. خدا رو شکر من و پارسا علایم خفیف داشتیم و فقط یک روز تب کردیم. باباهم زود خوب شد این وسط مامان علایم رو شدیدتر نشون داد و یک شب حالش خیلی بد شد اما الان تقریبا همه خوبیم.
من بشدت قرنطینه رو رعایت میکنم و برای اینکه این دوران بهمون خوش بگذره هر روز یه نقشه ای میکشم مثلا دیروز تدارک یک جشن خونگی دادم از صبح خونه رو تزئین کردم عصر با مامان کیک پختیم و شب هم خونه رو مرتب کردم مخصوصا با تمیز کردن کف آشپزخونه مامان رو متعجب کردم. دیگه دارم کم کمک بزرگ میشم.
این روزها صبح ساعت 11 بیدار میشیم و شبا بعد کلی بازی و تو و کله هم زدن با پارسا ساعت 2 میخوابیم. این طولانی ترین تعطیلاتی هست که با مامان و بابا در کنار هم به لطف کرونا میگذرونیم.
راستی مدل خواب پارسا هم بگم که در نوع خودش جالبه. عصرها وقتی میخواد بخوانه میره روی شکم مامان میخوابه و اینقدر غلط میزنه و این دست میشه تا خوابش ببره.