ماشین گنده وکو

روز چهارشنبه من و پارسا با بابا رفتیم که اسکوتر منو از تعمیر برداریم پارسا تو ویترین مغازه بغلی یک ماشین شارژی دید و ازونجا گریه که من اینو میخوام برام بخرینش بابا هم برای اینکه از سرش بندازه ما رو برد خونه مامان جون بعد دو ساعت که اومدیم خونه رفت پیش مامان و گلایه که بابا ماشین گنده وکو برام نمیخره تو برام میخری. از مامان که نتیجه ای ندید رفته بود پیش بابا جون و گفته بود تو برام ماشین گنده وکو میخری. خلاصه ازون روز تا حالا روزانه چندروزی درگیریم با بهونه گیری آقا پارسا برای خرید ماشین گنده وکو

بخاطر تولد ارس مامان جون کادو گرفته بود و دقیقا برای ماهم گرفته بود یک بلوز السایی برای من به رنگ آبی و برای ارمغان صورتی و یک بلوز شلوار هم برای ارس و پارسا. خاله سمیه هم دو تا موتور خریده بود برای پارسا و ارس که آغا پارسا هر دوش رو دید و هر دوش رو میخواست که دیگه با کلی گریه مامان مال ارس رو ازش گرفت.

یک اتفاق دیگه ای که این چند روز افتاده کچل شدن بابا بخاطر اشتباه مامان بود😜😁 بخاطر کرونا بابا دیگه سلومونی نمیرفت و خودش تو خونه موهاش رو اصلاح میکرد دیروز هم به مامان گفت که بیاد پشتش رو براش خط بندازه اما مامان متوجه نشد و ندید که بابا سر ماشین شونه نذاشته فکر کرد میگه پشت موهاش رو اصلاح کنه یهو زد و پشت سر بابا کچل شد و دیگه بابا هم مجبور شد از ته موهاش رو کوتاه کنه ازین ماجرا من و پارسا کلی دپرسیم مخصوصا که اولش پارسا ترسیده بود و از بابا فرار میکرد.