مهرسامهرسا، تا این لحظه: 12 سال و 15 روز سن داره
محمدپارسامحمدپارسا، تا این لحظه: 6 سال و 4 ماه و 8 روز سن داره

مهرساگلی

خرمگس

1393/10/27 8:18
نویسنده : مهرسا
135 بازدید
اشتراک گذاری

جالبه من از حیوونایی مثل سگ و گربه و اسب اگه از نزدیک ببینم نمیترسم و میدوم دنبالشون اما از مگس میترسم. مثلا هرسری که تو حیاط خونه مامان جون میرفتم سراغ باغچه ها هم میرفتم و آب بازی و گل بازی میکردم تا یه سری یه مگس دیدم دیگه نمیرم. یا تو دستشویی اگه مگس باشه سریع بلند میشم و کارم رو نمیکنم. دیروز حسابی ظهر خسته بودم و تو تختم خوابیده بودم که یه مگس اومد سراغم منم داد و بیدا که مامان بیا خرمگسو بکش. مامان هم از فرصت استفاده کرد و گفت مهرسا چون حموم نرفتی کثیف شدی و خرمگس اومده سراغت بیا بریم حموم و این شد که من راضی به حموم رفتن شدم. 

مگس کش رو میگرم دستم و محکم میزنم زمین میگم: میکشمتچشمک

5شنبه شب یه حراجی پلاستیک فروشی زده بودن با مامان بابایی سر زدیم ببینیم چی دارن که بنده برای خودم یه ماشین باری گرفت زیر بغلم و بعد دنبال یه پسر بچه که با کرسی ها ماشین سواری میکرد بازی کردم . پسره که رفت منم رفتم رو کرسی وایسادم بیچاره آغاهه میگفت این بچه کیه؟ بیاین برش دارینخندونک

از هر مغازه ای یه چیزی خریدیم به همون نام میشناسمش مثلا مغازه آب میوه فروشی، نخود فروشی پلاستیک فروشی و تا از جلوش رد میشیم میگم بریم مغازه آب میوه فروشی و...آرام

از فروشگاه کوروش یه بار برام بستنی خریدن حالا هر وقت مامان میگه بیا بریم بیرون میگم بریم کوروشچشمک

پسندها (1)

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مهرساگلی می باشد