مهرسامهرسا، تا این لحظه: 12 سال و 12 روز سن داره
محمدپارسامحمدپارسا، تا این لحظه: 6 سال و 4 ماه و 5 روز سن داره

مهرساگلی

رفتن به دورهمی دوستان مامان

1394/5/26 8:55
نویسنده : مهرسا
164 بازدید
اشتراک گذاری

دوشنبه شب هفته پیش با دوستای دورام مدرسه مامان رفتیم رستوران سنتی. اولش رفتیم دنبال دوست جونی مامان (خاله سمیرا و دختر کوچولوش زهرا) و باهم رفتیم رستوران . مامان انتظار نذاشت که من باهاش بیام اما من خیلی راحت و بدون بهونه گیری باهاش رفتم. زهرا هم حسابی شیطون بود و یکجا بند نمیشد منم پایه مخصوصا اینکه یک آبنما هم اونجا بود و من دستام رو میکردم توش و می گفتم دارم ماهی میگیرم همه بچه هایی که بودن هم به تقلید از من دستاشونو تو آب میکردن. دیگه اینکه تمام شماره های روی میزا رو بر می داشتم و شماره هاشو میگفتم. 

دختر یکی از دوستای مامان که خیلی از من بزرگتر بود با خودش تبلت آورده بود منم برای اینکه ببینم بدون خجالت رو پای دوست مامانم نشسته بودم و توی تبلت سرک می کشیدم. خلاصه حسابی سرگرم بودم و اصلا بهونه بابارو نگرفتم ولی اصلا چیزی نخوردم با وجود اینکه مامان برام سیب زمینی سرخ شده که خیلی دوست دارم سفارش داد اما من نخوردم بجاش زهرا که گلودرد شدید داشت خورد و سوپ خودش رو نخورد.

خلاصه خیلی شیطونی کردیم و بعد هم بچه ها باهم عکس گرفتیم. بیچاره مامان و خاله سمیرا که فقط دنبال ما راه افتاده بودن و اصلا نفهمیدن بقیه دوستا چیکار میکنن حتی شام هم درست و حسابی نخوردن. اما تجربه جالبی بود هم برای من و هم مامانمحبت

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مهرساگلی می باشد