مهرسامهرسا، تا این لحظه: 12 سال و 15 روز سن داره
محمدپارسامحمدپارسا، تا این لحظه: 6 سال و 4 ماه و 8 روز سن داره

مهرساگلی

لباس شستن

1394/6/18 9:52
نویسنده : مهرسا
142 بازدید
اشتراک گذاری

دیروز داشتم تو خونه ادای لباس شستن رو در میاوردم مامانم  گفت بیا بریم باهم لباس بشوریم رفتیم تو حموم و مامان دو تا تشت بهم داد و لباسام که می خواست خودش بشوره منم با ذوق زیاد شروع به شستن لباسا کردم البته وسطش حباب بازی و آب بازی هم بود و خلاصه کلی سرگرم شدم با اینکار.

عروسک پلنگ صورتی رو برمیدارم میگم این جناب خانه (صورتش تقریبا شبیه، مخصوصا دماغش و چشاش ) و اداش رو درمیارم. همینطور عروسک پو و خرسیم که بزرگه رو برمیدارم و میگم اینا بزرگ و کوچولو هستن( برنامه بزرگ و کوچیک شبکه پویا) و صداشون رو شبیه خودشون در میارم. 

این روزه کارتونای بزرگ و کوچیک و نقاش کوچولو و ماستی رو بیشتر از بقیه تو شبکه پویا دوست دارم و میبینم

لیست کتابای جدیدم هم مجموعه پانی و مانی هست که جالبه

دیشب بابایی رفت شیراز و ما خونه مامان جون موندیم برنامه خندوانه پخش میشد منم بستنی خورده بودم بعد رفتم آشپزخونه یه هندونه دیدم میگم " من اشتباه کردم الان هندونه می خوام " و هندونه رو بغل کردم آوردم تو اتاق و شب هم کنار خودم خوابوندمشخندونک

یه خورده هم برای خوابیدن بهونه خونه رو گرفتم و گفتم من بابایی می خوام خونه بابا جون نمیخوام

چند روزی هم هست که خواب بعدازظهر رو ترک کردم و این مامان رو کلافه کرده. از اون روزی هم که ظهر بارون باریده دیگه بهونه بارون هم به درخواستام اضافه شده و تا ظهر موقع خواب میشه میگم بریم تو بارون انگار قراره هر روز بارون بیاد برای همین دیروز که تو حموم لباس میشستم مامان دوش آب رو هم یه خورده برام باز کرد تا حس بارون رو فراموش نکنم.محبت

 

پسندها (1)

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مهرساگلی می باشد