عیدانه 95
امسال از بس ذوق سفره هفت سین داشتم مامان از یه روز قبل برام سفره انداخت اونم روی زمین تا من کاملا مسلط باشم و هر اتیشی دلم خواست بسوزونم دیگه اخر شبی دست کردم ماهی بیچاره رو از تنگ در اوردم و ماچش کردم
خونه مامان جونم با شمع سفره کلی تولد بازی کردم
متاسفاته عید امسال با مریضی شروع شد از قبل عید که ارمغان مریض شد از روز عید هم مامان طوری که موقع سال تحویل هم در خواب گذشت و فرداش که دیگه مامان اینقدر حالش بد بود که بستری شد تو بیمارستان و منم خونه مامان جون بودم حالا وقتی مامان اومده بود من بهش چسبیده بودم و به مامان جون میگفتم مروتلخ بسوزون مامان خوب بشه یا برویز بخور تا خوب شی
امسال قصد سفر به عسلویه داشتیم که این مریضی لعنتی نذاشت اخ که من چقدر دلم دریا می خواست و از ذوق دریا میگفتم پس کی بهار میاد
حالا مامان هنوز خوب نشده و البته بیشتر میترسه که نکنه منم مریض بشم و التماس دعا دارهراز همه شما دوستای خوب
امیدوارم شما تعطیلات خوبی داشته باشید;-)