جملات قصار
مکالمه مهرسا و ارمغان درحالی که در عقب ماشین بابایی نشستن
ارمغان:خیلی ممنون که به من اجازه دادی تا با ماشین شما بیام
مهرسا:اره اینجوری بشتر خوش میگذره
ارمغان: مهرسا تو غیر از من دیگه دوست داری
مهرسا:اره سها کیمیا و بهر دوست منن
ارمغان: ولی تو دوست منی
مکالمه مهرسا با عمو محمد: چرا هرجامن میزم تو هم هستی داری تعقیبمون میکنی
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی