مهرسا و کارخونه
چند قتی میشه که به کارهای خونه علاقه پیدا کردم مثلا به ذوق ظرف شستن غذا هام رو میخورم بعد ظرفهارو برمیدارم میرم تو حیاط و یکی یکی اونا رو میشورم میارم اتاق
چند روز پیش دیدم مامان تو تشت آب ریخته و یکی از لباسا رو تو بالکن میشوره منم گفتم می خوام لباس بشورم مامان هم گفت لباسات رو بیار و خودت بشور منم کل لباسام رو برداشتم آوردم تو بالکن و شستن و آویزون کردم حالا هر روز همین بساط رو دارم و می خوام لباسام رو بشورم دیگه دیروز که مامان خیلی لباس شسته بود و دیگه جایی برای لباسای من نبود تو اتاقم برام بند رخت بست و من لباسام رو از کشو در آوردم و با گیره آویزون کردم.
اما از نماز خوندن که تقریبا از ماه رمضون تا اذان میگن میرم سجاده میارم و نماز می خونم اما بدون چادر و به هر طرفی که دلم بکشه
باز این روزا عصر میرم تو حیاط به امید اینکه سها بیاد و باهم بازی کنیم مخصوصا که عصر جمعه خیلی باهم بازی کردیم و چون بارون اومده بود گل بازی هم بهش اضافه شد که خیلی خوش گذشت