مهرسامهرسا، تا این لحظه: 12 سال و 14 روز سن داره
محمدپارسامحمدپارسا، تا این لحظه: 6 سال و 4 ماه و 7 روز سن داره

مهرساگلی

این روزها

1396/6/13 10:01
نویسنده : مهرسا
154 بازدید
اشتراک گذاری

سلام این روزها عشق کارتون گردش های سه کوچولو منو گرفته و هر روز علوه بر اینکه دوبار از تی وی میبینم ای تبلت هم 5 تا نگاه میکنم. حتی در حالت بیماری . دوسه روزه که به شدت تب دارم و حالت تهوع و استفراغ. دکتر هم رفتم که میگه یا مسمومیت غذایییه یا عفونت گوارشی. و هیچی هم نخوردم چند روزه مگر به زور چند تا قاشق بخورم. از شانس بد هم مامان تو این هفته همش جلسه داره و نمیتونه پیشم بمونه.

5 شنبه شب با ارومغان رفتیم پارک باغ ملی و کلی قلعه بادی سواری کردیم احتمالا شروع بیماریم هم ازون شب باشه.

دو هفته پیش مامان برای یک هفته ماموریت رفت شیراز و من خونه مامان جون بودم و اصلا هم بهونه مامان رو نگرفتم و فقط میگفتم مامان 5 شنبه شب پیشمه. دو سه روز اولش شب و روز با ارمغان سرم گرم بود و دوسه روز اخر هم که با عروسه عمو اسحاق هماهنگ شده بود اونجا با بچه ها مشغول بودم. روز 3 نبه بچه ها خونه ننه رفته بودن که حنا ببندن منم رفتم ولی قبول نکردم حنا ببندم و گفته بودم من فقط لاک میزنم. شب عروسی هم زیاد نمونده بودم و ساعت 11 و نیم گفته بودم دیگه باید بریم خونه من باید شب زود بخوابم و البته تا ساعت 2 شب هم نخوابیدم. مامان هم از شیراز برام دو تا مجموعه کاغذ و تا آورد که همون شب نشستیم به درست کردن یه مجموعه خانواده آقا خروسه و مجموعه حیوانات اهلی.

این روزها حرفای بامزه ای میزنم مثلا دیشب گفتم: چرخ گوشتی دستگاهی که گوشتا رو میچرخونه. یا شما چرا زنگ اخبار نمیخرین که موقع اخبار بهتون حبر بده یا باباجون برام تعریف کرده بود که یه دوست داشتم اسمش خورشید سوار بود منم پرسیدم چطوری سوار خورشید میشد؟

فعلا تا بعد دعا کنید این بیماری لعنتی  هرچه زودتر تموم بشه. دوبار داره پائیز میاد با مریضی های دست و پاگیرش.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مهرساگلی می باشد