خواندن و نوشتن مهرسایی
خوب از روخونی رو که قبلا اعلام کرده بودم که دیگه تقریبا تمام کلمات رو خودم میتونم بخونم اما نوشتن رو بلد نبودم. اما در یک حرکت از پیش تعیین نشده در ساعت 12 و نیم بامداد شنبه شب که مشغول نقاشی کشیدن بودم یهو یه برگه برداشتم و حروف رو روش نوشتن شامل الف ب پ ت و چند حرف دیگه و بعد به مامان نشون دادم و مامان هم خیلی تعجب کرد و هم خیلی ذوق زده شد.
5شنبه شب مامان ساندویچ درست کرد و با مامان جون باباجون و البته ارمغان رفتیم پارک به قول خودم آلونک و اونجا حسابی بازی کردیم در پایان که داتیم میومدیم سها رو دیدم و یه دست دیگه هم با اون بازی کردیم مامان و مامان جون که خسته شده بودن زودتر برگشتن خونه ولی ما موندیم و بعد از اینکه ارمغانم رسوندیم خونشون اومدیم خونه.
جمعه مامان که دراز کشیده بود به بابا گفت اه بچه داره تکون میخوره منم با دقت به شکم مامان نگاه میکردم و گفتم نه تکون نمیخوره خودت داری تکونش میدی.