مهرسامهرسا، تا این لحظه: 12 سال و 14 روز سن داره
محمدپارسامحمدپارسا، تا این لحظه: 6 سال و 4 ماه و 7 روز سن داره

مهرساگلی

این روزها

1396/7/11 11:56
نویسنده : مهرسا
162 بازدید
اشتراک گذاری

سلام تعطیلات گذشته خوب بود و بعد از یک ماراتن یک هفته ای صبح زود بیدار شدن فرجه خوبی بود تازه روز آخر به مامان میگفتم امروز آخرین قسمت تعطیلاته و از فردا باز باید برم کودکستان البته کودکستان و مخصوصا مربیم رو دوست دارم و دیروز به مامان میگفتم یه روز میشه بریم خونه خانم مربی؟ توی تعطیلات هم با کمک مامان از قوطی دارو و رول دستمال توالت قطار درست کردم و برای خانم مربیم کادو بردم . اونم خیلی تعریف کرد. 

از اتفاقات دیگه اینکه دندون بالام هم افتاد و کلی هم گریه کردم و حالا قیافه با مزه ای پیدا کردن تازه به مامان گیر داده بودم که باید اون یکی دیگه رو هم بکنیم.

از هفته پیش یه نقاشی از فرشته بهمون دادن که اگه شبا زود بخوابیم برامون میاد و هر شب یه ستاره رو رنگ میکنه خلاصه این خیلی خوب شده و از ذوق اون شبا تقریبا زود و حدود 10 میخوابم. و بعدازظهرها دیگه نمیخوابم. روز اول که فرشته مهربون ستاره رو سبز کرده بود گفتم اه فرشته بلد نیست ستاره که زرده دیشب هم سفارش دادم که ستاره باید بزرگ و رنگین کمونه رنگ بشه.

دیگه اینکه مامان اینا تشک تختشون رو که عوض کردن تشک قبلی رو بردن خونه مامان جون حالا شده وسیله بازی من یا سفارش میدم کج بذارنش و ازش بعنوان سرسره استفاده میکنم یا برای جامپینگ حتی سفارش میدم شام هم باید همینجا بخوریم.

دیگه اینکه صبح ها تا بیدار میشم سها میاد دنبالم و بعد از آماده شدن میرم تو حیاط و تا سرویس سها بیاد باهم بازی میکنیم. البته مشکلی که همچنان پابرجاست اینکه صبح میلی به صبحونه ندارم و توی کودکستانم اصلا هیچی نمیخورم مامان جون میگه تا میرسم خونه عین از سال قحط اومده ها شروع میکنم به خوردن انواع هله هوله و مابینش یه خورده غذا

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مهرساگلی می باشد