مهرسامهرسا، تا این لحظه: 12 سال و 13 روز سن داره
محمدپارسامحمدپارسا، تا این لحظه: 6 سال و 4 ماه و 6 روز سن داره

مهرساگلی

اوج دلمشغولی در یک روز

1397/9/20 12:03
نویسنده : مهرسا
166 بازدید
اشتراک گذاری

دیروز دوشنبه 19د آذر 97 اولین اردوی دانش آموزی رو رفتیم به پارک شهر، دانش آموزای کلاس اول، سوم و ششم . صبح ساعت 9 و نیم رفتیم چندتا از مامانا هم اومده بودن تا به خانم ومعلم تا در جمع و جور کردن بچه ها کمک کنن. اینقدر شوق بازی داشتم که تقریبا تو هیکدوم از عکسایی که مامانا فرستادن من نیستم مخصوصا که دختر عموم کیمیا هم بود و باهم کلی بازی کردیم با خودم پول برده بودم و وسایل بازی برقی هم سوار شدم و در آخر یخدر بهشت هم خریدیم تغذیه هم آب میوه بیسکوییت و ساندویچ پنیر برده بودم و البته آب که تقریبا خردمشون. ظهر ساعت یک برگشتیم مدرسه و معللمون بهمون سرمشق داد. برای برگشت هم دایی با ارمغان بابا جوون و محمدپارسا اومدن دنبالم آخه دیشب عقد دایی سجاد بود و با همدیگه رفتیم شیرینی گرفتیم. 

اما دیشب عقدکنون رفتیم محضر و این اولین تجربه من از عقد محضری بود که شناخت کامل داشتم قبلا برای عمه فاطمه اما اون موقع بچه بودم خیلی ذوق داشتم و همش میگفتم ارمغان هست فاطمه زهرا هست اما از شانسم ارمغان اونجا حالش بد شد و رفت خونه اما من با یک ذوق خاص پشت سر دایی ماشاالهه ماشالله گفتم اما بعد از مراسم که میخواستن برن خونه عروس گفتم دیگه دیر شده و من باید برم بخوابم محمدپارسا هم خوابید تو ماشین دیگه یه کوچولو رفتیمو من برنش هم که خیلی دوست داشتم ( همون شاباش) انجام دادم و دیگه برگشتیم خونه.

پسندها (1)

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مهرساگلی می باشد