اتمام حروف الفبا
سلام
دیروز آخرین حرف الفبایی که مونده بود یعنی ظ رو هم یاد گرفتیم و من به تمام معنا باسواد شدم. تغییراتی که تو این دوران برام افتاده اینکه خطم خوب شده و خانم معلم هم بهم کارت داد. دیگه این روزا بعد از مشق نوشتن بازی میکنم و یا میریم خونه مامان جون برای بازی و دیگه سراغ تبلت نمیگیرم. این از اتفاقات خیلی خوبه.
دیروز تو مدرسه با دوستم بحثم شده بود و گریه کرده بودم که دیگه خانم معلم آشتیمون داد. این موضوع رو به صورت نوشته به مامان گفتم و ازش به عنوان یک ماجرای خیلی بد تعریف کردم.
اما محمدپارسا این روزا کلی شیطون شده بدو بدو میکنه دیگه کفش میپوشه و جمعه که رفته بودیم صحرا سرش مینداخت پایین و برای خودش راه می افتاد و میرفت. کلی حرف میزنه البته فقط خودش میدونه که چی میگه. بشدت وابسته به شیر شده و همش دلش میخواد شیر بخوره . صبح ها خونه مامان جون فقط دنبال باباجون راه افتاده و نمیزاره هیچ کاری بکنه. هفته پیش که مامان جون تو حیاط بود اونم از تو ایوون بدو کرده بود و نزدیک بود بیفته پایین که دیگه مامان جون از تو هوا گرفته بودش.
دیگه ماشینش برمیداره خودش سوار میشه و صدای ماشین در میاره. به توپ علاقه داره
کلماتی که تقریبا صداش در میاره:
پوپه: یعنی توپ
بابا
ماما
منو میگه ددت با تشدید روی د و ت
دداد: سجاد
چیراغ
هرچی میخواد میگه باز مثلا شیر که میخواد لباس مامان میگیره و میگه باز باز😏