تقدیرنامه
روزهای اول مهر تو مراسم صبحگاه ازم تقدیر شد به خاطر طرحی که پارسال تو جشنواره جابر بن حیان داشتم. سه لوح تقدی یکی با امضا رئیس آموزش پرورش شهرستان که نوشته بود رتبه دوم شده در سطح شهر یکی هم با امضای فرماندار و یکی با امضای رئیس آموزش و پرورش استان. مامان و بابا دلشون میخواد این موفقیت ها ادامه پیدا کنه و اونا هم شاهد باشن.
روز یکشنبه برای اولین بار رفتم و از کتابخونه مدرسه دو تا کتاب امانت گرفتم جلد اول اون کتاب رو خودم داشتم که زندگی نامه حضرت محمد از تولد تا مبعث بود دو جلد دیگه از مبعث تا هجرت و از هجرت تا وفات رو گرفتم وقتی برگشتم کلاس دیر شده بود و خانم معلم تو کلاس بود اونم بهمون گفت نمره منفی بهت میدیم منم تا شب ذهنم مشغول بود و مرتب به مامان میگفتم حالا چیکار کنم نکنه از مدرسه بیرونم کنن چیکار کنم غصه نخورم دیگه مامان باهام صحبت کرد که اگه دیگه تکرار نشه و از خانم معلمت معذرت خواهی کنی ازون نمره منفی صرف نظر میکنه. دیگه فردا سر وقت رفتم کلاس و خانم معلم بهم گفت آفرین دختر خوب که سر وقت اومدی کلاس حالا اون نمره منفیت پاک میشه منم خوشحال و خندان ظهر که مامان رو دیدیم براش تعریف کردم.
از تجربه جدید محمدپارسا بگم اینه دیروز با بابا رفت اداره آخه مامان جور می خواست بره دکتر مامان هم جلسه مهم داشت تا 10 خونه موند و بعد از اون بابا اومد و پارسا رو برد اول برده بودش شنوایی سنجی و بعد هم اداره . اینجور که بابا تعریف میکرد میگفت خوب بوده و چند تا برگه داده دستش و اونم خط خطی کرده هر کی هم می اومده اتاق میگفته آقا آقا اومده.