مهرسامهرسا، تا این لحظه: 12 سال و 14 روز سن داره
محمدپارسامحمدپارسا، تا این لحظه: 6 سال و 4 ماه و 7 روز سن داره

مهرساگلی

باز هم بی خوابی

1392/11/14 9:40
نویسنده : مهرسا
143 بازدید
اشتراک گذاری

هفته پیش روز جمعه تا 11و نیم صبح خوابیدم واسه همین خواب عصرم دیر شد 6 خوابم برد تا 8 شبم به همین ترتیب این تغییر ساعت خواب ادامه داشت اوج ماجرا وقتی بود که شنبه صبح 6ونیم بیدار شدم و نخوابیدم تا 10 بعد شخوابم برد تا 12 حالا عصر مامان و بابا که حسابی هم خسته بودن بساط خواب منو از 3 آماده کردن ولی مگه من خوابم میبرد وقتی دیر شد تصمیم گرفتن نذارن من بخوابم تا شب زودتر بخوابیم واسه همین مثلا لباس تنم کردن بریم بیرون ولی من آنچنان خمیازه هایی میکشیدم که دل سنگ آب میشد تا تو  ماشین نشستیم به مامان گفتم لالایی بیا یعنی بخون و تا ماشین راه افتاد من خوابم برد حالا ساعت 7 بود اوناهم سریع برگشتن منو تو تخت گذاشتن و چراغا هم خاموش به این امید که دیگه تا فردا صبح بیدار نمیشم ولی من 10 بیدار شدم و گریه که همه باید بیدار شن و خلاصه دوباره زندگی از 10 آغاز شد تازه 11 شام خوردم و بازی و بازی ولی ساعت 2 و نیم به مامان گفتن خواب بیا و رفتم گرفتم خوابیدم با این حال مامان به کارش نرسید و فردا خونه پیشم موند تا ساعت خوابم دوباره تنظیم بشه. دیشب تا 12ونیم راحت بازی میکرد که مامان دیگه کامل همه چراغارو خاموش کرد اولش یکم گریه کردم و هی گفتم روشن روشن ولی چون تاثیری نداشت ناچار 1 خوابیدم

این پست همش شد ساعت خواب 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مهرساگلی می باشد