مهرسامهرسا، تا این لحظه: 12 سال و 14 روز سن داره
محمدپارسامحمدپارسا، تا این لحظه: 6 سال و 4 ماه و 7 روز سن داره

مهرساگلی

اولین سفر زیارتی

1392/11/27 8:51
نویسنده : مهرسا
115 بازدید
اشتراک گذاری

هفته پیش برای اولین بار رفتم مشهد و مشهدی مهرسا شدم من و بابا و مامان و دوتا مامان جونی ها هم با ما اومدن با هواپیما رفتیم راستش اولین بار هم بود که سوار هواپیما میشدم از قبلنا هر وقت ابر تو آسمون میدیدم میگفتم " پیما" . توی هواپیما حسابی حوصله ام سر رفته بود و هی از پیش مامان بابا میرفتم پیش مامان جون و هی برمیگشتم کلا در رفت و آمد بودم هواپیما هم تاخیر داشت و ساعت یک شب تازه رسیدیم هتل . همکارای بابایی هم با خانواده هاشون بودن اون موقع همه بچه ها خوابیده بودن و فقط من بودم که توی لابی هتل سر و صدا راه انداخته بودم همه تعجب که این بچه پس کی می خوابه تازه توی اتاق هم کلی بازی کردم تا 2و نیم دیگه خوابیدم . توی حرم مثل اینکه تازه فضای باز گیر اورده باشم فقط درحال دویدن و بازی کردن بودم روز اول که بابا منو برای زیارت برده بود من وسط جمعیت به کلاه یه پسر بچه که عکس باب اسفنجی داشت گیر داده بودم و داد میزدم " باب اسفنجی " همه برگشته بودن منو نگاه میکردن بابا هم از ترس آبرو منو زودی بیرون آورد. دیگه اینکه پیش کبوترا هم رفتم و هی میدویدم و پرشون میدادم. روز دوم رفتم کبوترانه ولی گفتن برای بچه های بالای سه ساله ولی من از زیر دست و پا رفتم تو و دو تا مربی هم دنبالم آخرش بهم یه پرچم ایران و کتاب دادن که کلی باهاش ذوق کردم و تو حرم گرفته بودم دستم و تابش میدادم. شهر بازی هم رفتم ولی همش برای بچه های بالای دو سه سال بود یه چندتایی با بابایی سوار شدم فکر کنم بابایی بیشتر ذوق میکردمن بیشتر ترجیح میدادم از پله برقی بالا پایین برم. چون هوا سرد بود من کمتر بیرون میرفتم ولی بالاخره یه شب هم رفتم حرم اونجا هم با وجودی که ساعت 12 شب بود فقط میدویدم و داد و بیدای راه انداخته بودم که نگو این باعث شده بود که بقیه بچه ها هم خواب از سرشون بپره و بدو بدو کنن. دیگه اینکه توپ یه بچه رو گرفتم و بازی کردم بچه بیچاره فقط نگاه میکرد آخه شبیه توپ خودم بود. برگشتنی بیشتر خواب بودم آخه حسابی تو هتل و فرودگاه بازی کردم برای همین تا سوار هواپیما شدم گرفتم خوابیدم تا اینکه رسیدیم. در کل خیلی خیلی خوب بود فقط اینکه من اصلا غذا نمیخوردم و نمیذاشتم بابایی هم تو رستوران غذا بخوره آخه یه آکواریوم اونجا بود و من میرفتم سراغ ماهیهاش یه تاب هم تو محوطه هتل بود که من همش میگفتم پارک پارک حتی تو هوای سرد هم ول کن نبودم و بالاخره با کلی امکانات گرم کننده سوارش میشدم. ایشاله قسمت همه کوچولوها بشه

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مهرساگلی می باشد