بدون عنوان
سلام اینروزا مرتب با کارای جدیدم همرو شگفت زده میکنم دیروز به محض ورود به خونه رفتم سراغ عروسکام که بابایی همرو مرتب کنار هم نشونده بعد یکی یکی بهشون سلام کردم " سلام خرسی سلام خرگوشی سلام قور قوری و ..."
بستنی خیلی دوست دارم خصوصا از وقتی جمله کتابم رو حفظ شدم " حالا که من دونستم چقدر تو خوب و پاکی میرم برات میگیرم یه بستنی چوبی" طوری که هیچکی جرات خوندن این شعر یا حتی گفتن اسم چوب رو هم نداره و من ایراد بستنی میگیرم با شنیدن اون. وقتی هم بستنی یا ماست هم که دوست دارم میخورم با لذت میگم مثلا "بستنی دوست داری" یعنی بستنی دوست دارم
فاعل فعلهارو عوضی میگم مثلا میخوام رو میگم میخواد یا کتاب رو برام بخون میگم بخونم . کتابام رو که پاره کردم میبینم میگم " کتاب پاره کردی"
لهجم حسابی شیرازی شدی نمیدونم چرا مثلا میگم " بوسکوتو (بیسکوییت)، مسواکو ، شربتو