مهرسامهرسا، تا این لحظه: 12 سال و 25 روز سن داره
محمدپارسامحمدپارسا، تا این لحظه: 6 سال و 4 ماه و 18 روز سن داره

مهرساگلی

سه تا سه تا

1393/2/25 13:31
نویسنده : مهرسا
173 بازدید
اشتراک گذاری

هرچیزی که زیاد باشه رو میگم سه تا سه تا مثلا سه تا سه تا موتور. چند وقت پیش که از جلوی مسجد رد میشدیم چون دو تا مناره داشت گفتم " سه تا سه تا خدا" راستی من به مسجد میگم خدا.

از اونجایی که تو عروسی ها جلوی خونه رو چراغونی میکنن من هرجایی که ریسه کشیده باشن میگم عروسی. چند وقت پیش از جلوی فرمانداری رد میشدیم که ریسه هاش رو روشن کرده بودن من گفتم عروسی و مامان به شوخی بهم گفت آره عروسی فرمانداره. از اون ماجرا چندین روز گذشت تا جایی که ما عروسی دعوت شدیم شبش مامان گفت مهرسا بیا آماده شیم بریم عروسی و من جواب داده " بریم عروسی عروسی فرماندار". دیگه اینکه تو عروسی خونه زنونه از مردونه جدا بود و من با بابایی رفتم اونجا هم همش بهونه مامان رو گرفتم که مامان هم مجبور شد زود بیاد بیرون موقع اومدن به عصبانیت گفت مهرسا خانم برای شما باید عروسی مختلط گرفت که یهویی منم جواب دادم " بریم عروسی مختلط". این باعث شد که از عصبانیت مامان کاسته بشه و لبخند بزنه.

یکی از تفریحات من داشتن کارت بانکه طوری که کلکسیونی از تمام کارتهارو دارم از همه بیشتر کارت بانک ملت رو دوست دارم. مامان می خواست کارت هدیه روز مادر رو نقد کنه که مال اقتصاد نوین بود چند جا رفتیم که پول نمیداد تا رفتیم همون بانک اقتصاد نوین من گفتم سه تا سه اقتصاد نوین و مامان هم گفت آره سه تا سه ولی پول نداره. این بود تا شب که بابا داشت کارتهای مختلف رو بهم نشون میداد و ازم میپرسید که مال کدوم بانکه به اقتصاد نوین که رسیدیم جواب دادم " اقتصاد نوین ولی پول نداره" مامان و بابا انگشت به دهن حیرون مونده بودن. 

باباجون یه تشک داره که روی اون حروف انگلیسی هست من تمام حروفش رو بلدم یه o روی اون هست که نصف دیگش اونوره تشکه من میگم این o  شکسته . استی اعداد رو مامان بهم یاد میداد به هفت که رسیدیم من گفتم "v" همون وی 

تمام کتابام رو حفظم اگه مامان تو خوندنشون اشباه کنه میگم " چی بود مهرسا ؟ اشتباه شد" و گیر میدم و تا مامانی تصحیح نکنه ول نمیکنم تازه میدونم اون جمله مال کدوم صفحه بوده اونو باز میکنم میذارم جلوی مامان تا از نو بخونه.

اسم مامان بابا مامان جون و بابا جون ننه و چند تا از عمه ها رو میدونم.

راستی عمه لیلا چند روز دیگه قراره یه نی نی دنیا بیاره مامان داشت برام تعریف میکرد که عمه نی نی میاره بعد ازم پرسید مهرسا عمه لیلا چی میخواد بیاره من جواب دادم " کیک تولد" آخه هنوز تو مد تولد ابوالفضل بودم تو عیدی که مامان بهم میگفت مهرسا آروم باش عمه لیلا میخواد کیک تولد بیاره

پسندها (2)

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مهرساگلی می باشد