مهرسامهرسا، تا این لحظه: 12 سال و 15 روز سن داره
محمدپارسامحمدپارسا، تا این لحظه: 6 سال و 4 ماه و 8 روز سن داره

مهرساگلی

مقدمات بی پوشکی

1393/3/3 9:54
نویسنده : مهرسا
184 بازدید
اشتراک گذاری

سلام هنوز عواقب بیماری قبلی ادامه داره جالبه عاقبت تب و گلودرد شد اسهال و استفراغ و عاقبت این یکی شد سوزش پا در محل پوشک. از روز 4شنبه هفته پیش مامان متوجه قرمز شدن پام شده بود فکر میکرد به خاطر جنس پوشک مولیفکس باشه به بابا گفت که اونارو عوض کنه عوض شد اما تاثیری نداشت قرمزی به دون دونای قرمز تبدیل شد منو دکتر بردن گفت قارچی شده و دارو داد اما تاثیر که نداشت هیچ بدتر هم شد به طوری که من داد میزدم میسوزه و تکیه کلام مامانی در موقع خسته بودن رو تکرار میکردم " آخ آخ ننه جانم ننه" در ضمن دکتر گفته بود که باید دیگه تا جایی که ممکنه پوشک نشم مامان هم تصمیم گرفت منو از پوشک بگیره اما من اصلا علاقه به نشستن روی لگن نداشتم شاید سوزش پام باعث شده بود که خوشم نیاد از دستشویی هم بدم میومد چون اونجا میدونستم که یا باید سرپا بشم یا باید بشینم دستشویی کنم این قدر بدم میومد که داد میزدم شلوار شلوار بپوشم چند باری که هم روی لگن جیش کردم با شلوار بود کلا در حال خیس کردن خونه بودم اگرچه دوباره رفتم پیش دکتر و با تعویض پماد پام در حال بهبودیه اما جریان از پوشک گیری چندان موفقیت آمیز نبود اینقدر خرابکاری کردم که مامان خیلی عصبانی شد و به شدت دعوام کرد طوری که من خیلی گریه کردم و گرسنه خوابیدم مامان خیلی پشیون شد و خیلی خودش رو سرزنش کرد طوری که تصمیم گرفته که زیاد اصرار نکنه من هروقت خواستم این کار رو شروع میکنم ولی بعضی وقتها منو باز بذاره انگار نتیجش بهتر بود چون دیشب خودم رفتم دستشویی کارم رو کردم و آخر شب هم به بهونه دستشویی رفتم تو حمام و حسابی آب بازی کرد شاید این روش بهتر باشه ببینیم چی میشه غمگین

راستی مامان دستشویی رو برم تزیین کرده و عکسای کتابام رو چسبونده عکس یه الاغی هم زده که من با دیدنش ذوق کردم و این شعر رو براش خوندم " الاغ مثل گلی بود که گفتن مهرسا بوده"زبان حتی ماژیک وایت بورد برام گذاشته که روی کاشیها نقاشی بکشم. لگن های رنگاوارنگ برام گرفتن که من بیشتر برای ایستادن روش استفاده میکنم تا نشستن و دستشویی کردن

یکی از بازیهای جدیدم نشستن رو شکم مامانه و با بالا پایین کردن شکن مامان الاکلنگ و تیشه میخونم و دیگه اینکه پشت خونم یا استخرم قایم میشم و بعد خودم صدا میزنم مهرسا کجاست مهرسا کو و به این ترتیب با تقلید از مامان اونو به سمت بازی با خودم میکشونم . موقع رانندگی بابا اصرار میکنم که روی پاهاش بشینم البته توی خونه که میخواد پارک کنه و بعد دست میذارم روی بوق کاری هم ندارم که ساعت چنده و همسایه های بیچاره خوابیدن

اتفاق جالب هفته پیش این بود که عمو حسین که از کربلا اومده مامان بابا مخواستن برن خونشون ولی منو برای اینکه نخوان پوشک کنن نمیخواستن ببرن و بردن خونه مامان جون ولی چون من حدس زده بودن که میخوان منو بذارن اصلا از بغل بابایی پایین نیمومدم عاقبت گفتن باشه میبریمش منو پوشک کردن ولی لباس مناسب بیرونی نداشتم و شلوار نخی دستدوز مامان جون که برام دوخته بود که توی این شرایط سوختگی پا بپوشم رو هم بپا داشتم اما بالاخره گفتن میبریمش اول رفتیم خونه ننه جون تا ایشون رو برداریم اما با کمال تعجب بنده از بابایی جدا شدم و رفتیم پیش دوتا عمه ها و مشغول بازی انگار نه انگار اوناهم رفتم خونه عمو حسین از ترس اینکه من یه وقت گریه نکنم زود برگشتن اما بنده همچنان مشغول بازی بودم و روی لحاف و تشکها غلط میزدمچشمک 

پسندها (3)

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مهرساگلی می باشد