مهرسامهرسا، تا این لحظه: 12 سال و 15 روز سن داره
محمدپارسامحمدپارسا، تا این لحظه: 6 سال و 4 ماه و 8 روز سن داره

مهرساگلی

2y+ 2m

1393/4/21 12:52
نویسنده : مهرسا
159 بازدید
اشتراک گذاری

ماه رمضان ساعت خوابم شده صبح ها تا11 . عصر 5 تا 8 و شب ها ساعت 3 می خوابم.

راستی کلمات جدیدمن درخت پرتقال. ابریشنگ. 

دروخ. داروخ. دوخان و داروخان به ترتیب مراحل گفتن کلمه داروخانه 

وقتی که شبا از خونه مامان جون برمیگردیم تو راه تمام تابلوهای مغازه ها رو از مامانم میپرسم و شب بعد که رسیدیم همه رو میگم مثل تا به تاکسی تلفنی میرسیم میگم ماشین. با رسیدن به بیرون بر میگم "پلو میپزه" به مدرسه و همین کلمه داروخان یا عینک نگاه

قبلا گفتم که من جیشم رو تو حموم میکنم و بعد از اون کلی آب بازی میکنم جدیدا لباس هم میشورم و لباسام رو که مامان در آورده میندازم تو تشت و چنگ میزنم دیروز که مامان رفته بود تا لباسای خیسم رو رو بند بندازه اومدم یکی از پوشکام رو برداشتم و انداختم تو تشت میخواستم بقیه رو هم بندازم و میگفتم پوشک گاوی بشورم که مامان مچم رو گرفت.

پوشکم که از مولیفکس به مای بیبی عوض شده رو دوست دارم به خاطر عکس حیوونایی که روش داره و تا مامان یه بسته رو باز میکنه من همرو میریزم بیرون و یکی یکی حیووناش رو میگم چند شب پیش در حالی که یکی از پوشکام تو بغلم بود خوابیدم.

دو شب پیش که خیلی پرخوری کرده بودم و بیشتر پسته خورده بودم اونم نجویده و رو دل کرده بودم . بعد از اینکه ساعت 3 تازه خوابیدم تو تاریکی خودم بلند شدم رفتم تو اتاق خواب و تو تختم استفراغ کردم بعد با گریه مامان رو صدا میزدم مامان بیچاره هم از خواب بیدار شده هراسون دنبال من میگشت بعد از اینکه لباسام رو عوض کرد تازه من سرحال مشغول بازی شدم و از همون شب دوباره تصمیم گرفتم که تو تختم بخوابم تازه اونم اینکه حتما باید بابام هم پیشم بخوابه بیچاره اون شب بابایی 1 ساعت بیشتر نخوابید.

هراز گاهی همه رو صدا میزنم و تا جواب نگیرم ول نمیکنم مثلا مامان بابا سجاد تازه مامان و بابا رو ادغام میکنم و میگم بامان و مامان هم جواب میده بامان دیگه کیه و من کلی میخندم. پازل حیوانات که بابا برام خریده رو دوست دارم و آخر شبا حتما مامان باید بیاد باهام بازی کنه اول سفارش حیوانات کارتونی میدم بعد اهلی بعد میوه ها و در آخر هم حیوانات وحشی

از کارهای جدیدم اینه که جملات کتاب رو تغییر میدم . آواز می خونم. حیوونا رو قطار میکنم یا رو سر همدیگه سوار میکنم. جدیدا به بازی با بچه ها علاقمند شدم و با دخترعموهام بازی میکنم البته از نوع بدو بدو کردن. یه پارک دنج بابایی پیدا کرده که منو میبره اونجا ولی من فقط از پله های سرسره بالا پایین میرم و بیشتر آب نماهاش رو دوست دارم و آب بازی میکنم  

پسندها (3)

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مهرساگلی می باشد