مهرسامهرسا، تا این لحظه: 12 سال و 15 روز سن داره
محمدپارسامحمدپارسا، تا این لحظه: 6 سال و 4 ماه و 8 روز سن داره

مهرساگلی

بستنی

1393/8/24 9:57
نویسنده : مهرسا
163 بازدید
اشتراک گذاری

دغدغه این روزهای بابام زیاد بستنی خوردن منه مثلا دیروز صبح که رفتیم خونه باباجون اصلا نمیومدم تو خونه تا باباجون یه بستنی بهم داد از مغازه و خوشحال و خندان اومدم خونه و خوردم. ظهرش که بابا منو پارک برد حسابی بازی کردم ولی موقع اومدن چون پارکه همون پارک  آلونک نبود که بستنی داشته باشه تا خونه گریه میکردم که بریم آلونک مامان بابا هم فکر میکردن که من دلم میخواد تو اون پارک بازی کنم خلاصه خوابیدم ولی یه ساعت هم نشده بیدار شدم و گریه که بریم آلونک اینقدر گریه کردم که هرچی خورده بودم رو بالا اوردم و پتو مو و لباسام رو کثیف کردم یه ساعتی در حال گریه بودم و مامان از لابلای حرفام فهمید که بعله بنده اگه میگم آلونک منظورم پفکه که دلم هوس کرده خلاصه با لواشک و چوب شور سرمو گرم کرد و بهم قول داد اگه بچه خوبی باشم شب منو سینه زنی میبره 

تازه چی من یاد گرفتم که تهدید کنم میگفتم بستنی ! استفراغ میکنما یعنی اگه بستنی ندین استفراغ میکنم و جالب اینکه هرجا مامان میرفت منم دنبالش بودم فکر میکردم مامان جایی پفک یا بستنی قایم کرده مثلا مامان رفته بود که برای بابایی صابون بیاره منم دنبالش و میگفتم " کجاست . کوش"

خلاصه شب رفتیم سینه زنی ولی دوباره تو برگشت من گفتم بریم آلونک آخرش بابایی منو برد فکر کرد وقتی اونجا سرد باشه و هیچ بچه ای نباشه من ول میکنم میام همینطورم شد یه خورده سوار تاب شدم و بعد پیاده شدم رفتم جلو دکه بستنی فروشی وایسادم اونجا هم تعطیل بود ولی پاچه شلوار بابایی رو گرفته بودم که بریم ساندویچی آخرش هم به زور منو برداشتن بردن . مامان که فکر میکرد من گرسنمه شاید با سمبوسه نخود راضی بشم و رفتن برام خریدن ولی من فقط بستنی میخواستم آخرش هم مجبور شدن برام بستنی خریدن اونم در ساعت 11 شب و بالاخره در نیمه شب بهش رسیدم و تو خونه چرخیدم و خوردم بابا همچنان غر میزد ولی مامان گفت حالا که براش خریدیم بذاریم با خیال راحت بخوره و از خوردنش لذت ببره. منم حسابی لذت بردم و ضمن خوردن میگفتم " بخوری قوی بشی خوب بشی"

اینم ماجرای بستنی حالا اگه شما تجربه ای در کنترل خواهشای نی نی هاتون دارید خوشحال میشیم که استفاده کنیم

پسندها (2)

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مهرساگلی می باشد