مهرسامهرسا، تا این لحظه: 12 سال و 15 روز سن داره
محمدپارسامحمدپارسا، تا این لحظه: 6 سال و 4 ماه و 8 روز سن داره

مهرساگلی

مامان رفته اصفهان بریم آلونک

1393/9/24 8:59
نویسنده : مهرسا
154 بازدید
اشتراک گذاری

یه هفته ای که مامان نبود کلی برای خودم پادشاهی کردم هرچی بستنی دلم خواست خوردم هر روزم رفتم پارک یعنی بابایی که از سر کار برمی گشت و می خواست منو ببره خونه خودمون برای اینکه بهونه مامان رو نگیرم یه سر منو پارک میبرد و من کلی بازی میکردم یه سری که تا 5 عصر تو پارک بودم و بابایی هم بیچاره ناهار نخورده بود. 

دیروز که مامان می خواست به پایان نامش برسه من رفتم خونه مامان جون موقع رفتن فکر میکردم که اگه برم بیرون باز مامان میره و یه خورده استرس داشتم و میگفتم "مامان چادرش بپوشه " یعنی مامانم بیاد. اما ظهر که بابا اومده بود دنبالم که بریم خونه تو راه پله خونمون به بابا میگفتم " مامان رفته اصفهان بریم آلونک" و خلاصه سر بابام رو میخواستم گول بمالم که بریم پارک

سه تا از کتابای می می نی از سری جدیدش که برام خریدن رو گم کردم و دیروز عصر دقیقا بهونه همون سه تا رو میگرفتم هرچی هم که دنبالش گشتن پیدا نشد و منم گریه تا اینکه باز همون سه تا رو برام خریدن یعنی دقیقا مشتری این کتاب تو شهر فقط منم.

جیغ و فریاد راه میندازم و تا کسی بهم چیزی میگه منم با ناراحتی میگم " دعوا کردی؟ دعوا کار بدیه"

پسندها (1)

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مهرساگلی می باشد