مهرسامهرسا، تا این لحظه: 12 سال و 23 روز سن داره
محمدپارسامحمدپارسا، تا این لحظه: 6 سال و 4 ماه و 16 روز سن داره

مهرساگلی

اولین سفر محمدپارسا

30 فروردین مامان یه ماموریت به شیراز داشت و مجبور بود محمدپارسا رو هم با خودش ببره من که از کودکستان اومدم اولش گفتم من باهاتون نمیام ولی یکساعت به حرکت تغییر عقیده دادم و با اونا راهی شدم محمدپارسا رو پای مامان بود عقب و منم کنارشون بود تا تونل نخوابیدم ولی بعد یه چرتی زدم محمدپارسا هم بیشتر خواب بود فقط به شب که خوردیم بیدار شد و دیگه حوصلش سر میرفت و مرتب گریه میکرد حدود 10 شب رسیدیم من که به امید خرید حیوون جدید رفته بودم گفتم اول بریم حیوون بخریم که البته اون موقع شب بسته بود و قرار شد فردا بریم اول صبحی که هنوز جلسه مامان شروع نشده. بعد رفتیم مهمانسرا و چون هماهنگ نشده بود کلی معطل شدیم تا 11 شب تا بهمون جا دادن و البته تو این مدت با پ...
10 ارديبهشت 1397

عید97

عیدتون مبارک باشه امسال هم مقل هرسال وظیفه رنگ کردن تخم مرغا با من بود روز دوشنبه با ارمغان دو تا تخم مرغ با آب رنگ رنگ کردم که جالب نشد و روز 3 شنبه با کمک مامان و با ماژیک رنگ کردیم و طرح رنگین کمان زدیم که خوشگل بود و بعد هم ظهر سفره هفت سین رو به مامان کمک کردم و پهنش کردیم دیگه نزدیک سال تحویلم با مامان بابا و عضو جدید خانواده محمدپارسا کلی عکس گرفتیم. بعدشم رفتیم خونه ننه جون و با دخترعموها و دختر عمه حسابی بازی کردیم و عیدی گرفتیم و بعدش خونه مامان جون  روز عید هم که اولین عید مادربزرگ ارمغان بود من با مامان جون رفتم و اونجا حسابی با بچه ها بازی کردم و یه دوست جدید هم به اسم نیلا پیدا کردم. عصری که برگشتم خونه با اصرار به م...
6 فروردين 1397

جشن سبزه ها و واکسن دوماهگی محمدپارسا

در هفته ای که گذشت روز شنبه 12/12/96 واکسن دوماهگی محمدپارسا رو زدیم. بچه خیلی بیتابی میکرد مخصوصا که هنوز مشکل کولیک داره و این دوتا باهم ادغام شده بودن روز دوشنبه که مامان رفت کلاس ما خونه مامان جون بودیم ارمغان هم اومده بود و باهم خیلی شیطنت کردیم طوری که بچه رو نذاشتیم بخوابه اونم خیلی بیقراری کرد مامان جون باباجون هم کلی غصه خوردن که این بچه چشه و چرا اینجوری میکنه دیگه مامان و بابا هم مجبور شدن روز سه شنبه براش نوبت دکتر غفوری بگیرن و با کلی دردسر ببرنش پیش اون اونم که محمدپارسا رو معاینه کرده بود و وزنش کرده بود به مامان گفت که این طبیعیه و بچه سالمه و دیگه بچه سالم رو نیار تو محیط آلوده که مریضی دیگه ای بگیره فقط یه قطره بهش داده بو...
19 اسفند 1396

اولین ها

سلام امروز میخوام دو تا از اولین ها در مسیر تحصیل رو بگم: یکیش اولین کادو یا جایزه از مدرسه بود که بدلیل اینکه خیلی خوب شعر بسم الله رو میخوندم بهم دادن که یک منچ و مارپله بود و من اینقدر ذوق داشتم که تا اومدم خونه بازش کردم و با مامان بازی کردیم. دومیش اولین شرکت در مسابقه قران بود که مصادف با عزای فاطمه زهرا روز سه شنبه بود و صبح زود با بابا رفتیم مسجد امام جعفر صادق .و چیزایی که ازم پرسیدم چهارقل بود، دعای فرج ایت الکرسی و ان یکاد و دوازده امام . حالا قراره برگزیدگان رو فردا اعلام کنن. البته من بیشتر ذوق بازی با یاسمینا رو داشتم و کلی باهم توی مسجد بازی کردیم.
3 اسفند 1396

تولد داداشی

بعد از مدت ها دوباره اومدم با خبر جدید و اونم تولد داداشی جونم هست که به صورت غیر قابل انتظار بیست وسه روز زودتر از موعد در 12 دی ماه بدنیا اومد مامان تا همون روز سرکار بود و شب تو خواب کیسه آب بچه پاره شد حدود 4 صبح بعد مامان جون اومد و با اون حدود ساعت 5 ونیم رفتن بیمارستان و بابا جون هم پیش من موند بچه خیلی زود بدنیا اومد حدود ساعت 7 و 10 دقیقه و اسمش شد محمد پارسا. همه در شک بودن که چی شد یهویی این بچه بدنیا اومد عصر مامانی رو مرخص کردن و منم با بابا جون اومدم خونه و برای اولین بار دیدمش. البته تا چند روز اول بیشتر سرم به مهمونایی که میومدن گرم بود و زیاد دور و بر بچه نبودم مخصوصا که زرد بود و زیر مهتابی بود. بعدش هم که سرما خوردم و دو ش...
26 بهمن 1396

اولین نمایش

این هفته دوشنبه (27/9/96) اولین نمایش رو از طرف کودکستان با دوستام رفتیم اسم نمایش فرار از مزرعه بود منکه خیلی ذوق داشتم مخصوصا اینکه تبلیغش تو سطح شهر رو دیده بودم و فکر میکرد نمایش عروسکی هست و میگفتم قوقولم رو میبرم تا با عروسکای اونجا دوست بشه.  کلا خیلی خوش گذشت و خانم مربی هم عکسامون رو برای مامانا فرستاده بود امروزم 29/9/96 توی کودکستان مراسم جشن یلدا داریم اول مامان قرار بود برام کاپ کیک درست کنه و با آب میوه بیاره اما من گفتم باید هندونه ببرم. این شد که امروز هندونه بردم از طرفی قرار شد امروز بچه ها لباس فرم نپوشن منم با لیاسی که مامان جون برای تولد ارمغان برامون خریده بود رفتم. از اتفاقات اخیر بیماری طولانی مدت من در هفت...
29 آذر 1396

اولین تجربه

سلام دیروز یه تجربه جدید داشتم که البته زیاد لذت بخش هم نبود. دیروز روز جمعه ظهری با سها رفتم که بازی کنم و سها گفت که دارن میرن پارک جنگلی تا اسکیت بازی کنه منم ذوق زده اومدم پیش مامان گفتم ما هم بریم پارک . مامان هم دید که چند وقتی هست که پارک نرفتم به بابا گفت که منو ببره منم خیلی خوشحال بودم و سریع آماده شدم و با بابا راهی شدم با خودم خوراکی هم بردم. حدود ساعت 5 و ربع بابا زنگ زد که مهرسا حسابی با سها بازی میکنه و کلا رفته پیش خانواده اونا و هرچی هم بهش میگم بیا بریم نمیاد و میگه من با سها اینا میام حالا چکار کنم. مامان هم گفته بود نه اصلا ولش نکن و با خودت بیارش. تو این بین نگو سها اینا می خواستن برگردن و بابا هم رو فکر میکردن برگشته...
29 آبان 1396

روز دانش آموز و جلسه اولیا و مربیان

سه شنبه هفته پیش جلسه اولیا و مربیان بود و مامان هم شرکت کرد. خانم مربی خیلی ازم راضی بود مخصوصا که اون روز سوره توحید رو به انگلیسی کامل خونده بودم و مربی ازم فیلم گرفته بودن. بعد هم که جلسه تموم شد دیگه آخر وقت کودکستان بود و منم بسیار ذوق زده از اینکه مامان اومده و خوشحال شدم. این هفته هم که شنبه روز دانش آموز بود و من و مامان روز جمعه کیک درست کردیم و روز شنبه با خودم بردم و خیلی خوش گذشت. خیلی هم به درسام علاقه مند هستم مخصوصا همه اشکال رو میسازم و دور حروف خط میکشم و کلمه انگلیسیش رو میگم و از مامان میخوام زیرش بنویسه. امیدوارم تا آخر سال هم به خوبی و خوشی پیش بره مخصوصا با تولد نی نی ...
15 آبان 1396

کاردستی

این روزها بعد از اینکه از کودکستان برمی گردم تو خونه مامان جون مهدپویا رو میبینم و ایده میگیرم برای کاردستی. بعد هم تا شب اجراییش میکنم. گفته بودم که با قوطی دارو و رول دستمال توالت قطار ساختم یعنی طرحش رو برای مامام کشیدم و مامان درست کرد بعد من رنگش کردم. 3 شنبه شب گذشته هم مقوا رنگی گرفتیم و ماکت چهار فصل رو درست کردیم تا دیشب هم که گفتم میخوام کرم ابریشم درست کنم و این کاملا اجراش با خودم بود و از شونه تخم مرغ درست کردم و با کبریت هم براش شاخک گذاشتم و با ابرنگ رنگش کردم تمام این کاردستی ها رو اول میبرم برای مربیم و بعد از تائید ایشون میارم خونه. دیگه اینگه یه جعبه پاستیل مامان برام گرفته و گذاشته تو کمد برام که هر وقت بقیه پاستیلام ت...
23 مهر 1396
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مهرساگلی می باشد